دغدغه های خانم مشوش

منبع انرژی مثبت جهان باش! دنیا نیارزد به آنکه پریشان کنی دلی را...

حس خوبیه

**دارم همونی میشم که همیشه میخواستم**

و این حس فوق العاده خوبیه


+...

بخندم یا بشُکَم؟؟

فکر کن
به قصد خرید شیر ساعت 7 شب از خانه خارج بشی
در حیاط رو بخوای ببندی ناگهان با یک زن لاغر و قد بلند در وسط کوچه مواجه بشی
که عینکی به چشم دارد و چادر خود را به صورتی که فقط عینک بیرون افتاده باشد پوشانده است
با حالت نیمه سکته ای بهش نگاهی بندازی و درو ببندی
و اون همونطور بهت آروم آروم نزدیک بشه
مطمعنن کمی میترسی در آن کوچه ی تاریک و آن زنه قد بلند با چادر سیاهی که همه جاشو پوشونده و فقط عینکشو میتونی ببینی
با سرعت خودتو به ته کوچه میرسونی برمیگردی که ببینی آن زن هنوزم داره سمتت میاد یا نه!
که میبینی کوچه ی تاریکتون خالی از هر نوع جنبنده ای است:/
راهتو ادامه میدی ذهنتم درگیر اینه که آن زن روح بود! عزرائیل بود! دزد بود! همسایتون بود!که بود؟!
وسط راه پیرمرد معروف سرکوچه نشین را میبینی که همراه زنش دارد آب پرتقال میخورد
نگاه گذرایی به آنها میندازی
ولی آن دو مثل دو عدد ماست بهت زل میزنن نیم سانتم تغییر جهت نگاه نمیدهند
کمی جلوتر صدای بلند پیرمرد را میشنوی که میگوید
_این دختره رو باید گرفت خفه شششششششش کرد
نگاهی به اقصی نقاط کوچه میندازی و باز هم خودت را با فاکتور گرفتن آن پیرمرد پیرزن تکو تنها میبینی!
با فکر بر اینکه آن پیرمرد با آن شکم قلمبه اش بخواهد تورا خفه کند
درحالیکه شک داری دست هایش حتی به نافش برسد چه برسد به گردن تو
با قیافه ای O_o شکلی خنده ای میکنی و میروی شیر را میخری
موقع حساب کردن بطور خیلی ضایع ای میبینی که مغازه دار بداخلاق و عبوس خندان و شادان شده است!
و هر چند ثانیه ای به قیافه ات نگاهی میندازد با تکان دادن کله اش ریز ریز میخندد
ولی متاسفانه هر چه فکر میکنی نمیفهمی دلیل خنده اش چیست!
حتی سوتی های چند وقت اخیرت هم مروری میکنی ولی به نتیجه ای نمیرسی
با همان حالت تعجب خداحافظی میکنی برمیگردی خانه
این دفعه با هزار سلامو صلوات
چون نه از پیرمرد خبری هست نه از آن زن مجهول و کوچه خالیه خالیست
به خانه که میرسی میروی جلوی آینه و مشاهده میکنی که مانتو ات را کاملا برعکس پوشیدی
طوریکه پارچه های اضافه ی قسمت درزهایش بیرون زده است!
یکی میکوبی به پیشانی ات و باز هم میبینی که شکلات روی میزت که قبل رفتن آنجا بوده نیست
و هیچ کس هم در خانه نبوده و تو تکو تنها بودی

با این اوصاف آیا شما را درس خواندن می آید!!!:/
Designed By Erfan Powered by Bayan