دغدغه های خانم مشوش

منبع انرژی مثبت جهان باش! دنیا نیارزد به آنکه پریشان کنی دلی را...

آخرین پست سال نودو چهار

دلم میخواد تغییراتی در خودم ایجاد کنم

ولی‌واقعا نمیدونم چه تغییری؟!

کاملا بی حوصله بودم این چند وقت

میومدم اینجا بی حوصله نمیومدم بی حوصله

خوابمم که نصف شده

من نزدیک بهار به بچه خرس میگفتم برو من جات هستم یه بای بای هم میکردم باهاش

تنها کار لذت بخش درس خوندنمه

اصلا یه حسی بهم میده لامصب نیوتن همچین حسی موقع اکتشافاش نداشت


بگذریم ....پست میم جانم رو که دیدم

یادم اومد پارسال تو بلاگفا منم پرسیدم تصورتون از من چیه؟!

البته اون موقع ده تا مخاطب یکی در میون بیشتر نداشتم :-D 


حالا امسال هم فکر کنم باید تکرار کنم سوالمو

چون یکی دو تا فقط از دوستان بلاگفایی هستن که اوناهم 

در یک روز کاملا روز بنده رو مستفیض کردن و گفتن فکر کنم تو تو بلاگفا هم بودی نه؟!! :-\ 

میدونین کلا من شخصیت مهمی ام :-\ 


سُ هَو اَم آی؟!!

موتوشکرم. :-)

تو عروسیاتون جبران کنم ان شاءالله:-) 

برا من دو پرس و دو دوغو یه نوشابه  کنار بزارین من کم غذام بخدا چیزی نمیخورم

اصلا هیچی از گلووم پایین نمره:-(  


اخبار

دیروز تو اخبار میگفت دانش آموزان باید تا سه شنبه برن مدرسه

امروز باز گفتن نه تا چهارشنبه باید برن

باز قسمت بعدش گفت با اجازه و هماهنگیه والدین تا پنجشنبه هم میتونن برن

یکم دیگه ادامه داشته باشه

برای جبران تعطیلی های عید، جمعه رو هم باز میکنن مدارسو میگن پاشین برین

شنبه هم کلاسای جبرانی میزارن


±گودزیلامون داره سکته میکنه

از دیروز کنترل تی وی رو برده قایم کرده میگه این اخبار قصد کشتن منو داره

یهتون نمیدم :-\ 

ماهم برای آنکه مشتی باشیم بر دهان آمریکا از دکمه های پشت تی وی استفاده مینماییم و اخبار گوش میدهیم


گوجه فرنگی با موهایی فرفری

دو سه روزی بود گودزیلاجان گیر داده بودن

که الاو بلا باید بزاری خوشگلت کنم:/(بچه غیر مستقیم داشت بهم توهین میکرد:/)

ساعتی پیش پای سیستم داشتم نظراتو میخوندمو جواب میدادم

اومده هرچی لوازم آرایشی دور خونه بوده رو جمع کرده گذاشته رو میز

میگه صاف بشین فقط ،من کاریت زیاد ندارم تو کارتو انجام بده

یکم نگاش کردم با اون چشای گربه ای(گربه شرک را تصور بنمایید)
دلم سوخت(غلط زیادی کرد دلم ینی) گفتم باشه فقط اون کله شش متری تو نیاری جلو من که بتونم بخونم

ذوق مرگ دره وسایلارو باز میکردو کله تکون میداد

یه جعبه ارایشی گذاشت جلوش فکر کنم مال زمان تیرکمون بود مامان نگهش داشته بوده بزارتش تو موزه ی شهر

میخواستن سایه بکشن برامون:/

قلمو برداشت چنان زد تو سایه چشما همشون پودر شد اتاق اصلا صورتی شد یهو...(بچه لطافت که نداره:/)

سایه کشید از حق نگذریم این یکیو خوب کشیده بود امیدوار شدم بهش

رفت رژ گونه بزنه مثلا نمدونم چی بود اونی که زد

آقا شبیه قلمراد شدم:|

یکم نگام کرد دید گند زده میگه :اهم اصلا ناراحت نباش الان درست میشه

بنده هم همونجوری لپ قرمزی زل زده بودم به دوربین

رفت زد تو سفید انگاری داره ماله میکشه کم مونده بود بگه دهنتو باز کن زبونتم سفید کنم:|

دید هیچجوره درست نمیشه

بخیال شد رفت سراغ خط چشم :/

اینو شرح نمیدم فقط بدونین با عزیزان سرخپوست و آدم خوار یکی شدم:/

رژو برداشت میگه قرمز جیگری بزنم خوشگل شی

خیلی شیک داشت میکشید که یهو در پستی بلندی های لب اینجانب دستشون اصطکاک پیدا کرد

چون باز هم با حالت ماله کشی داشت کارشو میکرد

دستش پرش کردو خط خورد از یه ور رژه رفت تو دماغم، اومد درستش کنه از اونور رفت زیر چونم:|:|:|

توجه داشته باشید اینجانب با قیافه ای کاملا خط":|" همچنان زل زده بودم به دوربین

خودش فهمید چه گندی زده بلند شد یکم عقب عقب رفت بعدم پرید بیرون نفهمیدم کجا قایم شد!!!هنوز مفقودالاثره:|

اینا به کنار:/...

از اتاق اومدم بیرون برم صورتمو پاک کنم

یهو یک مگس کش به سمتم پرت شد یکی هم حشره کشو گرفته بود سمتم یک نفس فشارش میداد:/

نگاه کردم دیدم پدر جان دارن دنبال چوبی چماقی چیزی میگردن

مادر جانم هرچی دم دستشون میاد دارن رو بنده پیاده میکنن

(باز هم آیکون زل زدن به دوربین)

+اتفاقی افتاده؟؟!!

والدین: :|||عههع تویی؟؟؟فکر کردیم دزدی انسان نخستینی چیزی اومده تو خونه:///


اونقدر دستمالو کرمو آتو آشغال مالیدم به خودم شبیه گوجه فرنگی له شده شدم

لامصبا پاک نمیشدن:|


توصیه: هیچ وقت دلتون به حال یک گودیلا نسوزه...اگرم سوخت هیچ وقت خودتونو ه دستشون ندن:|


Designed By Erfan Powered by Bayan