دو سه روزی بود گودزیلاجان گیر داده بودن
که الاو بلا باید بزاری خوشگلت کنم:/(بچه غیر مستقیم داشت بهم توهین میکرد:/)
ساعتی پیش پای سیستم داشتم نظراتو میخوندمو جواب میدادم
اومده هرچی لوازم آرایشی دور خونه بوده رو جمع کرده گذاشته رو میز
میگه صاف بشین فقط ،من کاریت زیاد ندارم تو کارتو انجام بده
یکم نگاش کردم با اون چشای گربه ای(گربه شرک را تصور بنمایید)
دلم سوخت(غلط زیادی کرد دلم ینی) گفتم باشه فقط اون کله شش متری تو نیاری جلو من که بتونم بخونم
ذوق مرگ دره وسایلارو باز میکردو کله تکون میداد
یه جعبه ارایشی گذاشت جلوش فکر کنم مال زمان تیرکمون بود مامان نگهش داشته بوده بزارتش تو موزه ی شهر
میخواستن سایه بکشن برامون:/
قلمو برداشت چنان زد تو سایه چشما همشون پودر شد اتاق اصلا صورتی شد یهو...(بچه لطافت که نداره:/)
سایه کشید از حق نگذریم این یکیو خوب کشیده بود امیدوار شدم بهش
رفت رژ گونه بزنه مثلا نمدونم چی بود اونی که زد
آقا شبیه قلمراد شدم:|
یکم نگام کرد دید گند زده میگه :اهم اصلا ناراحت نباش الان درست میشه
بنده هم همونجوری لپ قرمزی زل زده بودم به دوربین
رفت زد تو سفید انگاری داره ماله میکشه کم مونده بود بگه دهنتو باز کن زبونتم سفید کنم:|
دید هیچجوره درست نمیشه
بخیال شد رفت سراغ خط چشم :/
اینو شرح نمیدم فقط بدونین با عزیزان سرخپوست و آدم خوار یکی شدم:/
رژو برداشت میگه قرمز جیگری بزنم خوشگل شی
خیلی شیک داشت میکشید که یهو در پستی بلندی های لب اینجانب دستشون اصطکاک پیدا کرد
چون باز هم با حالت ماله کشی داشت کارشو میکرد
دستش پرش کردو خط خورد از یه ور رژه رفت تو دماغم، اومد درستش کنه از اونور رفت زیر چونم:|:|:|
توجه داشته باشید اینجانب با قیافه ای کاملا خط":|" همچنان زل زده بودم به دوربین
خودش فهمید چه گندی زده بلند شد یکم عقب عقب رفت بعدم پرید بیرون نفهمیدم کجا قایم شد!!!هنوز مفقودالاثره:|
اینا به کنار:/...
از اتاق اومدم بیرون برم صورتمو پاک کنم
یهو یک مگس کش به سمتم پرت شد یکی هم حشره کشو گرفته بود سمتم یک نفس فشارش میداد:/
نگاه کردم دیدم پدر جان دارن دنبال چوبی چماقی چیزی میگردن
مادر جانم هرچی دم دستشون میاد دارن رو بنده پیاده میکنن
(باز هم آیکون زل زدن به دوربین)
+اتفاقی افتاده؟؟!!
والدین: :|||عههع تویی؟؟؟فکر کردیم دزدی انسان نخستینی چیزی اومده تو خونه:///
اونقدر دستمالو کرمو آتو آشغال مالیدم به خودم شبیه گوجه فرنگی له شده شدم
لامصبا پاک نمیشدن:|
توصیه: هیچ وقت دلتون به حال یک گودیلا نسوزه...اگرم سوخت هیچ وقت خودتونو ه دستشون ندن:|