"نیازمند دعاهای سبزتان هستیم"
موتوشکر
- Thursday 6 Khordad 95
منبع انرژی مثبت جهان باش! دنیا نیارزد به آنکه پریشان کنی دلی را...
دورهمی تموم شده بود
گودزیلامون میگه المی اگه گفتی این آهنگی که مدیری میخونه از کیه
یکم فکر کردم یادم اومد یکی از این شاعرای قدیمی بود
+فکر کنم مولاناعه
_ :-\
مدیری همون موقع داشت عربده میکشید حافظاااا:-\
خدا هم میخواد من سوژه شم اصن :-\
فکر کن
در یک مهمانی دویست نفره خیلی خانومانه نشسته ای(البته آقایون میتونن یک جور دیگه فکر کنن:دی)
که خدمتکاران شروع میکنن به پخش کردن سالاد ها و نوشیدنی ها
آن هم از سمتی که تو نشسته ای...
چون مهمان ها فکر میکنن قرار است غذا آورده شود
ناگهان سکوت سنگینی سالن را فرامیگیرد...
در همین هنگام خدمتکار میزی که نشستی از تو میپرسد که دوغ میخورید یا نوشابه
و شما خیلی خانومانه میگویید که نوشابه میخواهید
و او با دهانی باز دوغی را جلوی شما میگذارد!!!!
و چون همه جا سکوت بوده ناگهان همه با دیدن این صحنه کبود میشوند :-\
و تو با اخم دوباره به او میگویی که نوشااااابه میخواهی
و او هم با همان دهان باز دوغ را برداشته و دوغی با مارک دیگر جلویت میگذارد!
وقتی همه تا مرز خفه شدن میروند
تو علاوه بر اینکه به ۱۱۵ زنگ میزنی آدرس امین آباد را هم روی یک تیکه کاغذ مینویسی
میدهی دست خدمتکار و تاکید میکنی حتما یک سر بزند
عید دیدنیِ یکی از بستگان رفته بودیم
مرد خانواده داشت خاطرات روزهای بعد نامزدیش رو تعریف میکرد
میگفت بعد نامزدیمون یه شب تو راه برگشت به خونه با زنمو مادرزنم
گفتم اتمام حجت کنم
تو راه از خوش شانسی!!!زیادش حرف زدهو کارایی که کرده
نزدیک خونه برگشته گفته بیینین شانس من جوریه که اگر بخوام از این کوچه رد بشم
ممکنه تیر چراغ برق کنار کوچه بیاد وسط کوچه جلو ماشینم
اونام گفتن نه بابا فکر میکنی
حرقو تموم کردن رفتن تو خونه وسایلارو برداشتن
از خونه خارج شدن
دیدن تیر چراغ برقو ماموران زحمت کش شهرداری دارن وسط کوچه نصب میکنن:-\
جلو ماشینه همین آقا:-\
دارم کم کم به این نتیجه میرسم شانس منم تو همین مایه هاست:-\