دغدغه های خانم مشوش

منبع انرژی مثبت جهان باش! دنیا نیارزد به آنکه پریشان کنی دلی را...

بردم آبرو از خلق همچون هویج:|

دقیقا روز اولی که نقل مکان کردیم به این خانه ی 5 طبقه ای:|(ینی 1 هفته پیش)
بنده در همان روز یک سوتی دادم در حد ترور رئیس جمهور امریکا:|

این رو بگم که طبقه همکف هستیم و اسانسور روبه رو در خونمون دیگه هرکی میرهو میادو میبینیم
و از همه مهمتر اینکه ما اصلا تا به الان خونه اپارتمانی نداشتیم
هرجام رفتم هیچکسو تو راهرو اینا نمیدیدم!!!


هنوز داشتیم وسایلارو جابه جا میکردیم
من رفتم از تو ماشین باز وسیله بیارم که
در خونه باز شد و یک زنو شوهر جوان و خوشتیپ اومدن تو
اگه فک کنین من اداب اپارتمان نشینیو باید روز اول خدادادی یاد میداشتما همین گوشیو میکوبم تو دیوار:|
هیچی دیه کلمو مثه بزی انداختم پایین
تا اومدم از کنارشون رد شم هر دوشون با نیش باز گفتن سلااااام:)
عاقا منو میگی
انگار دوتا موجود ماورای طبیعی فضایی دیدم
همونجوری مثه مونگلا برگشته بودم با دهن باز نیگاشون میکردم
ک یادم افتاد قول داده بودم حداقل تا یه هفته خانوم باشمو سوتی ندم
هرچی فک کردم هیچجوره نمیشد اون قیافه ضایع رو جمع کرد
هیچی دیگه گفتم شاید مهمونن این ساختمون ک میگفتن جوون موون نداره
شروع کردم اَ اِ اُ کردنو دستامو تکون دادن که مثلا من کرو لالم
اونام یه نیگاه دلسوزانه انداختن یکم ادا اصول دراوردن رفتن
ما هم امدیم خونه و کاشف به عمل آمد که اینا همسابه طبقه بالا هستن>.<

الان هر وقت منو میبینن هر کدومشون هعی بال بال میزنن سلام میکنن
و من واقعا نمیدونم چجوری میخوام سالیان سال اینجا در جوارشون رفتو امد کنم>.<


فلفل نبین چه ریزه....

الله اکبر
فلفلا هم باهوش شدن

مامان رفته فلفل سیاه خریده
ینی من امتحان کردم ک میگم
میریزی تو غذا عاقا اگه دماغتم بگیری به سرعت نور خودتو برسونی به اونور خونه
بازم دنبالت میاد
میره تو دماغ مبارک
تا 6 تا عطسه ی ناجور نزنیو مغزت از تو دماغت نزنه بیرون دست از سرت برنمیداره

بسم الله
همین الان رگای مغزم تو چشامه:|
دوبار تو غذا فلفل ریختم شونصد بار یک نفس عطسه کردم>.<

Designed By Erfan Powered by Bayan