رفتم بیرون تا سرکوچه ماست بگیرم
اصنم حوصله نداشتم
ینی هیچی نمیفهمیدمااا هم خوابم میومد هم خسته بودم
نکه دارم بیل میزنم تو خونهو اصن نشسته نیستم دائم:|:|
رفدم ماستو گرفتم موقع برگشت تو کوچه
اقای همسایه رو دیدم
(پیرمردی هستن...پدر همونی که صدای دعواش میومد دو پست قبل)
بعدِ سلام احوالپرسی
طبق عادت همشهریا بهم میگه
بفرما سِرا(خونه) بفرمااااااااا
اصن چنان داد زد چرتم پرید
با یه قیافه طلبکار(ازینکه چرتمو پروند )برگشتم گفتم
خوااااهش میکنم:|:|:|
قیافه بیچاره در آنه واحد شد این O_O
بعدم پرید تو خونش:|
اون موقع که نفهمیدم چی گفتم ولی الان دو ساعته سوژه اهل خانه شدم:|
به من چه خو:|
- Tuesday 2 Tir 94